واژه های حقوقی مهم که باید بدانید (قسمت پنجم )
ثلث: یک سوم – یک سوم، بخشی از ترکه که وصایای مالی موصی تا آن میزان بدون اجازه ورثه نافذ است.
ثمن: یک هشتم – از فروض ارث است و آن نصیب زوجه است خواه یکی باشد خواه بیشتر. به شرطی که از متوفی فرزندی مانده باشد / مالی که عوض مبیع در عقد بیع قرار می گیرد.
جاعل: از نظر حقوق مدنی متعهد در جعاله را گویند
جرایم: جمع جرم است که عبارتست از مخالفت یا نهی که قانون برای آن مخالفت مجازات کرده باشد
جرم: عملی است که قانون آن را از طریق تعیین کیفر منع کرده باشد.
جریمه: وجه نقد یا مال دیگر که بعنوان مجازات از مجرم گیرند.
جزیه: مالی است که یهود یا نصاری یا زرتشتیان به رئیس حکومت اسلام یا نایب او می دهند.
جد: پدر پدر، پدر مادر، پدر بزرگ ، نیا – جمع اجداد.
جده: مادر مادر ، مادر پدر، مادر بزرگ – جمع اجدات.
جعاله: عبارت است از الزام شخصی به ادای اجرت معلوم در مقابل عملی اعم از این که طرف معین باشد یا غیر معین
جعل: به معنی تزویر و وضع است و مزبور و وضاع به معنی جاعل است. همه آنها به معنی ساختن امری است از روی قصد و بر خلاف واقع مانند سند مجعول و سکه قلب و امثال اینها.
جماله: التزام شخصی است به پرداخت اجرت معلوم در مقابل عملی
جواز: صفت مشترک عقود و ایقاعاتی که به صرف قصد یک طرف قابل فسخ است، مترادف پروانه است.
جهل به قانون: یعنی بی اطلاعی از قانونی که منتشر شده و ضمانت اجراء دارد، جهل به قانون عذر محسوب نمی شود مگر در موارد خاص
چک: نوشته ای است که بموجب آن صادر کننده چک وجوهی را که نزد دیگری دارد کلاً یا بعضا به نفع خود یا ثالث مسترد می دارد.
حاکمیت: قدرت سیاسی دولت که در دست حکومت می باشد.
حاجب: منع کننده، پرده دار – حایل ، مانع ارث، وارثی که دیگری را از ارث محروم می کند.
حبس: نوعی از عقود احسان است.
حبس مطلق: در عقد حبس به معنی اعم. اگر حابس مدت معین نکند آن را حبس مطلق گویند.
حبه: واحد وزن است، برابر دو جو متوسط از دانه های جو.
حجب: حالت وارثی است که به واسطه بودن وارث دیگر از بردن ارث کلا یا جزئا محروم می شود.
حجر: در لغت به معنی بازداشت، منع – نداشتن صلاحیت در دارا شدن حق معین و نیز نداشتن صلاحیت برای اعمال حقی که شخص آنرا دارا شده است.
حرام مؤبد: ازدواج در عده غیر.
حرمان: بی بهره بودن ، بی روزی ماندن – بی بهرگی ، بی نصیبی
حرمت: حرام بودن، آنچه که حفظ آن واجب بود. نهایت تعظیم و فروتنی در مقابل اوامر و نواحی است که موجب امتثال اوامر حق است. – آبرو ، عزت ، احترام.
حریت: آزاد بودن یعنی برده نبودن – آزادی
حصص: جمع حصه، بهره ها – برخه ها ، پاره ها
حصول: حاصل شدن، بدست آمدن، دست دادن، رسیدن.
حصه: سهم ، نصیب ، بهره.
حد: حد بمعنی مطلق مجازات است خواه مصرح در قانون جزا باشد یا باختیار قاضی بوده باشد.
حضانت: دایگی ، پرستاری ، در دامن خود پروراندن – عبارت است از نگهداری مادی و معنوی طفل به توسط کسانی که قانون مقرر داشته است.
حق ارتفاق: حقی است برای شخص در ملک دیگری بواسطه مالکیت در ملک معین.
حق التولیه: سهمی از منافع موقوفه که معمولا واقف برای حق الزحمه متولی قرار میدهد ولو این که واقف و متولی یک نفر باشند.
حق العبور: یکی از نمونه های حق ارتفاق در ملک غیر است.
حق المجری: حق ارتفاقی است که به موجب آن مالکی از ملک یا املاک دیگران حق جریان دادن آب یا لوله گاز و نفت یا فاضلاب داشته باشد.
حق انتفاع: حقی است که بموجب آن، شخص می تواند از مالی که عین آن ملک دیگری است یا مالک خاصی ندارد استفاده کند.
حق سکنی: حق انتفاع هر گاه به صورت سکونت منتفع در مسکن متعلق به غیر باشد آن را سکنی و حق سکنی نامند.-حق سکنی در عقد ازدواج عبارت است از تفویض اختیار تعیین محل سکونت به زوجه.
حق شفعه: هرگاه مال غیر منقول قابل تقسیمی بین دو نفر مشترک باشد و یکی از دو شریک، حصه خود را به قصد بیع به شخص ثالثی منتقل کند، شریک دیگر حق دارد قیمتی را که مشتری داده است به او بدهد و حصه مبیعه را تملک کند. این حق را حق شفعه و صاحب آن را شفیع گویند.
حق العملکاری: نوعی از وکالت است در امور تجاری
حقوق اساسی: رشته ای است از حقوق داخلی هر ملت که بحث می کند از شکل حکومت و سازمانهای دولتی.
حقوق ثابته: مرادف حقوق مکتسبه است. حقوقی که تحت شرایط قانونی به دست آمده است و آن شرایط قانونی عوض شده است و با این حال حقوق به اعتبار شرایط زمان حدوث آنها معتبر باید شناخته شود.
حقوق واجبه میت: حقوقی که بعهده میت است و تا آنها را از ترکه خارج نکنند ترکه را بعنوان ارث بین وراث نمی توان تقسیم کرد.
حمل: آنچه به دست یا دوش کشند، بردن چیزی از جایی به جایی. به موجودی گفته می شود که در رحم زن وجود پیدا می کند و آغاز وجود آن از تاریخ انعقاد نطفه است و انتهای وجود آن ولادت است. در صدق حمل فرق نمی کند که از راه مواقعه حاصل شده باشد یا از طرق دیگر.
حیازت: در حقوق مدنی و فقه تصرف و وضع ید یا مهیا کردن وسائل تصرف و استیلاء بر چیزی.
حیازت مباحات: یکی از اسباب تملک، تصرف در مال مباح (مانند شکار) است.
حواله: عقدی است که به موجب آن طلب شخصی از ذمه مدیون به ذمه شخص ثالثی منتقل می گردد.
خال: دایی، خالو، برادر مادر. خالات: دایی ها، برادران مادر.
خسارت: مالی که باید از طرف کسی که باعث ایراد ضرر مالی به دیگری شده به متضرر داده شود.
خصاء: اخته کردن، خایه کشیدن.
خلاف: نوعی از جرائم که ماهیت آنها مخالفت با نظامات عادی باشد.
خلع ید: رفع تصرف از متصرف غیر منقول به استناد حکم دادگاه یا سند رسمی و با حکم قانون.
خمس: یک پنجم، پنج یکی هر چیز.
خیار: تسلط قانونی شخص در اضمحلال عقد.
خیار تخلف شرط: هر گاه بعد از عقد وفا به شرطی که شده (شرط صفت) نشود کسی به نفع او شرط شده می تواند معامله را فسخ و عوض را بگیرد و می تواند معامله را به همان نحو قبول کند.
سلام
وقت شما بخیر
چطور میشه دانلود کرد