واژه های حقوقی مهم که باید بدانید (قسمت سوم)
چهارشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۱، ۰۱:۰۵ ب.ظ
اقوال: | جمع قول، گفته ها ، گفتارها- سخن ها. |
اقطاعات: | جمع اقطاعه است و آن قطعه ای است از اراضی موات که امام یا نایب او در اختیار کسی می گذارد که او آن را مورد انتفاع خود قرار دهد. |
اکراه: | عملی است تهدید آمیز از طرف کسی نسبت به دیگری به منظور تحقق بخشیدن عمل حقوقی مورد نظر اکراه کننده |
التزام: | مترادف تعهد و تعهد کردن است. |
الزام: | در لغت به معنی اجبار است |
امانت: | مال مورد ودیعه را گویند. |
اماثل: | نظیران، همانندان او |
امارات: | نشانه ها ، دلالت ، اشعار - اماره عبارت از اوضاع و احوالی است که به حکم قانون یا در نظر قاضی دلیل بر امری شناخته می شود. |
امتزاج: | آمیخته شدن، آمیختگی – آمیزش |
امور حسبی: | اموری که دادگاه ها مکلف اند به آن امور اقدام نموده و تصمیمی اتخاذ کنند بدون این که رسیدگی به آنها متوقف بر وقوع اختلاف و منازعه بین اشخاص و اقامه دعوی از طرف آنها باشد |
امی: | منسوب به ام، مادری ، از یک مادر، در مقابل ابی |
اناث: | زنان ، مادگان |
انتزاع: | کندن، برداشتن، در علم اصول و فقه نوعی تجرید مفهوم است از خاستگاه آن |
اناطه: | حالت توقف رسیدگی و اظهار نظر یک دادگاه بر ثبوت امر دیگری در دادگاه دیگر |
انتقال: | زوال مالکیت مالک نسبت به مال معین به نفع مالک جدید |
انتفاع: | نفع گرفتن، حقی است که به موجب آن شخص می تواند از مالی که عین آن ملک دیگری است یا مالک خاصی ندارد استفاده کند. |
انتفاعات: | جمع انتفاع حقی که به موجب آن می توان از ملک دیگری استفاده کرد، اما نمی توان آن را به شخص ثالث انتقال داد. |
انحلال: | در معنی از بین رفتن یک موسسه رسمی |
انحصار وراثت: | حصر وراثت، دعوایی است که به موجب آن وراث متوفی از دادگاه تقاضای صدور تصدیق به منحصر بودن وراثت به عدد و اشخاص معین و معلوم می نمایند. |
انفال: | اموالی است که به موجب قانون متعلق به شخص اول اسلام می باشد. |
انفساخ: | انحلال قهری عقد را گویند. |
انکار: | در اصطلاح آئین دادرسی مدنی کسی که سندی علیه او ابراز شود و او مهر یا امضاء یا اثر انگشت منتسب به خود را نفی کند و آنها را از خود نداند این عمل را انکار گویند |
اهل: | غیر محجور را اهل می گویند و در لغت به معنی شایسته آمده است |
اهلیت: | صفت کسی است که دارای جنون، سفه، صغر، ورشکستگی و سایر موانع محرومیت از حقوق باشد. |
ایجاب: | واجب کردن، اعلام تعهد یا اعلام تملیک (عقد تملیکی)؛ مقابل قبول |
ایداع: | نهادن مال نزد کسی به رسم ودیعه. |
ایفاء: | در مورد پرداخت دین به کار می رود. |
ایقاع: | عملی است تضایی و یکطرفی که به صرف قصد انشاء و رضای یکطرف منشأ اثر حقوقی شود. |
بالسویه: | برابر ، به نحو مساوی |
بالمباشره: | شخصا، بدون ارجاع به دیگری |
بایع: | فروشنده |
باطل: | هر عمل حقوقی که مخالف مقررات قانونی بوده باشد. |
بدهکار: | کسی که در ذمه او تعهدی به نفع غیر وجود دارد |
بذل مدت: | اصطلاحی است در باب نکاح منقطع که به نفع زوج مدت محدود دارد؛ اگر زوج در اثناء مدت، از مانده زمان متعه چشم بپوشد رابطه زناشویی ساقط می گردد؛ این اسقاط مدت را بل مدت می گویند |
برات: | سندی است تجارتی که بوسیله آن شخصی که محیل نامیده می شود به شخصی که محال علیه نامیده می شود حواله می دهد که مبلغی در وجه شخص ثالث بپردازد. |
برص: | پیسی ، پیسگی |
بریات عمومیه: | به معنی امور خیریه، یعنی اموری که برای تأمین هدف های نیکوکاری و خیر مورد نظر و توجه قرار گیرد از قبیل وصایای عمومی و اوقاف عمومی و حبس عام |
بستانکار: | کسی که به نفع او تعهدی بر ذمه دیگری وجود دارد. |
بلد: | در اصطلاحات کنونی بلد را شهرستان گویند |
بنچاق: | اسناد راجع به مالکیت یا نقل و انتقال سابق بر معامله ای که فعلا انجام می گیرد |
بیع: | فروش، خرید – هم به معنی خریدن و هم به معنی فروختن. تملیک عین است به عوض معلوم |
بیع سلف: | مترادف بیع سلم است و آن بیعی است که ثمن حال و مبیع مؤجل باشد |
بیع مؤجل: | بیع نسیه |
بیع محاباتی: | بیع به کمتر از ثمن المثل را که عالما عامدا صورت گرفته باشد را گویند |
بیع وقف: | بیعی که مبیع آن موقوفه باشد که در مورد استثنائی به تجویز قانون فروخته می شود |
بینونت: | جدایی ، مفارقت |
بنت: | از محارم نسبی هفتگانه مذکور در آیه ۲۳ سوره نساء است. |
پرداخت: | اجراء تعهدی که موضوع آن وجه نقد باشد. |
پروتکل: | صورت جلسات مجالس سیاسی که برای مذاکره و رسیدگی در امری منعقد شده باشد. |
تأسیس: | یعنی پی نهادن و ایجاد نمودن. به معنی وضع قانونی است که در معرف و عادت وجود نداشته است |