واژه های حقوقی مهم که باید بدانید (قسمت هفتم )
شفیع: صاحب حق شفعه.
شقاق: ناسازگاری، دشمنی ، نفاق.
شوارع: جاده ها، راه های وسیع.
صحت: یک عمل حقوقی است و عبارت از مطابقت آن عمل با شرایط قانونی می باشد.
صداق: مهر زن، کابین.
صراف: بازرگانی که معاملات پولی می کند
صفقه: خرید و فروش، معامله، تعهد، بیع
صغیر: کسی که به سن بلوغ نرسیده باشد. در پسران ۱۵ سال قمری و در دختران ۹ سال قمری.
صلح: عقدی است که در آن طرفین توافق بر امری از امور کنند بدون اینکه توافق آنها معنون به عنوان یکی از عناوین معروف عقود باشد.
صیغه: در عقود وایقاعات تشریفاتی الفاظ معین را گویند که عقد یا ایقاع بدون آن الفاظ درست نیست
ضامن: متعهد در عقد ضمان را گویند. مسؤل خسارت مالی – مسول مدنی و جزائی.
ضمان: به معنی عقد ضمان است و عبارت است از اینکه شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است به عهده بگیرد.
ضم: جمع قبض، جذب – گرد آوردن و جمع کردن چند چیز، ضمیمه کردن.
طرق: راه ها- نحوه ها ، روش ها، نمط ها.
طلب: تعهدی که بر ذمه شخصی به نفع کسی وجود دارد.
طلاق بائن: طلاق بائن آن است که زوج حق رجوع ندارد اعم از اینکه مطلقه عده داشته باشد یا نه ۱- اطلاق قبل از دخول ۲-طلاق صغیره ۳-طلاق یائسه، این سه قسم از طلاق بائن عده ندارد.
طلاق خلع: طلاق گرفتن زن از شوهر با بخشیدن مهر خود یا با دادن مال. این نوع از طلاق قبل از رجوع زن به آنچه بخشیده بائن و زوج حق رجوع ندارد.
طلاق رجعی: طلاقی است که زوج با پرداخت مهر، زوجه خود را مطلقه کند. در این قسم از طلاق در مدت عده زوج حق رجوع دارد. در این نوع طلاق نفقه زوجه در ایام عده زوج است.
طلاق عدی: در رجوع و مواقعه طلاق شش مرتبه به آن کیفیت که عدی نامیده می شود پس از سه طلاق دیگر که بائن است زن بر آن مرد حرام مؤبد است.
طلاق مبارات: این نوع از طلاق صورتی است که طرفین از یکدیگر متنفر شده و اقدام به طلاق نمایند.
طهر مواقعه: زن که از حیض و نفاس پاک شود و سپس دخول رخ دهد این پاکی را طهر مواقعه ( یعنی طهری که در آن مواقعه صورت گرفته است) نامند.
ظهرنویس: عبارت است از اینکه دارنده سند دین و مخصوصا تجاری در پشت سند دستور یا اذن می دهد که سند را به شخص دیگری بدهد.
عدالت: یعنی ترک جرایم بزرگ و اصرار نورزیدن بر جرایم کوچک و رعایت مروت.
عدوان: بدخواهی، دشمنی آشکار، ستم کردن بر کسی تصرف بدون مجوز قانونی است.
عده: مدتی که زن پس از طلاق یا فوت شوهر نباید شوهر کند
عرف: چیزی که در ذهن شناخته شده و مأنوس و مقبول خردمندان است
عطف قانون به ما سبق: یعنی حکومت قانون نسبت به وقایعی قبل از تاریخ وضع و نشر آن.
عطف: باز گرداندن، میل ، تمایل – بازگشت دادن.
عقار: املاک و مستغلات و درخت خرما و مانند این ها – متاع – اثاث خانه.
عقد: تعهد یک طرف بر قبول امری که مورد قبول طرف دیگر باشد.
عقد جائز: عقدی که طبعا قابل فسخ است و به موت و جنون و سفه احد از طرفین منفسخ می شود: مانند عاریه.
عقد خیاری: عقدی که برای طرفین از آنها یا برای ثالثی اختیار فسخ باشد.
عقد لازم: عقدی که هیچ یک از طرفین معامله حق فسخ آن را نداشته باشد مگر در موارد معینه.
عقد معلق: عقدی که تأثیر آن بر حسب انشاء، موقوف به امر دیگری باشد مانند این که بایع بگوید خانه را اجاره دادم اگر پدرم موافقت نماید.
عقد مکره: مکره آن است که به تهدید دیگری اقدام به انعقاد عقد کند. عقدی که یک طرف یا هر دو طرف در قصد انشاء خود مکره بوده باشند.
عقد مجز: عقدی که تأثیر آن بر حسب انشاء موقوف به امری دیگری نباشد و الا معلق خواهد بود.
علیه: بر او، بر ضرر او، بعهده او، در مقابل له استعمال دارد
علت: امری است که به محض وقوع آن چیز دیگری بدون اینکه تأخیری رخ دهد به دنبال آن واقع شود.
عمات: عمه ها، خواهران پدر.
عنن: ناتوانی جنسی، عدم توانایی مقاربت در مرد، عدم رجولیت.
عوض: در معاملات معوض هر یک از دو موضوع مورد معامله را عوض نامند.- مالی که باید زیان زننده برای جبران خسارت به آسیب دیده بدهد.
عوضین: یعنی عوض و معوض در عقود مالی معوض.
عین: اشیاء مادی مستقل مانند گوسفند- ذات هر چیز، نفس شیء.
عین کلی: در مقابل عین شخصی استعمال شده است که مال مادی معین موجود در خارج است.
عین کلی: خود بر چند قسم است ۱-عین کلی مشاع: مانند دانگی از خانه معین ۲-عین کلی در معین مانند یک من گندم از انبار گندم موجود معین. ۳-عین کلی در ذمه مانند صد من گندم که در ذمه متعهد معینی قرار گرفته باشد.
غبطه: نیکویی حال، شادمانی ، آرزو – منظور از غبطه در نگهداری اموال مولی علیه این است که ولی، عملی نکند که موجب فساد مال مولی علیه شود.
غبن: خدعه و نیرنگ – فریب ، بی عدالتی – بهم خوردگی تعادل ارزش عوضین است به ضرر یک طرف عقد بدون این که متضرر راضی به آن باشد.
غرماء: طلبکاران – به معنی بستانکاران است و بیشتر در باب بستانکاران مفلس و ورشکسته استعمال می شود
غش: از جرایم مربوط به تقلب در کسب است.
صب: تصرف در مال غیر به نحو عدوان
غیر منقول: مالی که از جائی به جائی قابل انتقال نباشد مانند زمین و معدن
فراز: بالا، به سوی بالا- بلندی
فراز فرد: تنها، یگانه، تک. – مجرد، منفرد. – یک شخص.
فرض: سهم معینی از ترکه که قانون برای بعضی از وراث تعیین کرده است مانند نصف، ربع، سدس
فضولی: مداخله بی جهت در کار دیگران – کسی که در عقد، مال غیر را موضوع معامله قرار دهد. بدون این که از طرف مالک اذن داشته باشد.
قاصد: آهنگ کننده، قصد کننده.
قاهر: آن که دیگری را اجبار کند.
قبض: استیلای مشتری بر مبیع. – سند دریافت مال.
قدر متقین: در مواردی که سعه و ضیق مدلول یک قانون محل تردید باشد مفسر آن قانون، مدلول آن را نسبت به مقداری که یقینی است تثبیت می کند و نسبت به مازاد بر آن قدر، خود را در حالت سکوت قانون قرار میدهد و چاره دیگری برای آن می اندیشد
قرابت: رابطه خویشاوندی است اعم از خونی و یا سبی بعلت نکاح یا رضاع.
قرابت ابوینی: خویشاوندانی که باهم از طرف پدر و مادر قرابت دارند مانند برادر با خواهر که از یک پدر و مادر به دنیا آمده باشند.
قرابت ابی: کسانی که خویشاوندی بین آنان فقط از جهت انتساب به پدر است مانند برادر ابی
قرابت امی: کسانی که فقط از طرف مادر خویشاوند شخص باشند.
قرابت رضاعی: از حیث حرمت نکاح در حکم قرابت نسبی است مشروط بر اینکه: اولا – شیر زن از حمل مشروع حاصل شده باشد . ثانیا شیر مستقیما از پستان مکیده شده باشد. ثالثا طفل لااقل یک شبانه روز و یا پانزده دفعه متوالی شیر کامل خورده باشد بدون این که غذای دیگر یا شیر زن دیگر را خورد. رابعا- شیر خوردن طفل قبل از تمام شدن دو سال از تولد او باشد. خامسا – مقدار شیری که طفل خورده است از یک زن و از یک شوهر باشد.
قرار: نوعی رأى است، تصمیم دادگاه در امر ترافع
قرارداد: عقود عهدی و تکمیلی و مالی و غیر مالی و معوض و غیر معوض است.
قرض: عقدی است که بموجب آن یکی از طرفین عقد مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک می کند که طرف او مثل آن را از حیث مقدار و جنس و وصف رد نماید.
قرضه: سندی است حاکی از وجود مبلغی طلب دارنده آن از موسسه صادر کننده آن
قرن: ضیق مجرای مقدم فرج که مانع از دخول است که در نتیجه وجود استخوان موجب انسداد میگردد
قسم: گواه گرفتن یکی از مقدسات بر صدق اظهار خود
قصد: مصمم شدن به انجام یک عمل حقوقی از قبیل اقرار، بیع و غیره.
قلع: کندن، از ریشه کندن – محو، نابودی، ویرانی و تباهی – سرنگونی.
قولنامه: نوشته ای غالبأ عادی حاکی از توافق بر واقع ساختن عقدی در مورد معینی که ضمانت اجراء تخلف از آن است
قیم: نماینده قانونی محجور که از طرف مقامات صلاحیتدار قضایی در صورت نبودن ولی قهری و وصی او تعیین می شود.
قهری: ضد ارادی و اختیاری است. مانند ضمان قهری یعنی مسؤلیت مدنی که قانون بر آدمی تحمیل می کند و تابع اراده و خواست او نیست.
کفیل: متعهد در عقد کفالت، ضامن. کسی که اداره وزارتخانه، مؤسسه ای را بعهده گیرد.
کلاله: منظور از کلاله برادر و خواهر می باشد چنان که کسی بمیرد و دارای چند برادر یا چند خواهر و یا چند برادر و خواهر باشد، وی دارای کلاله است.
کلاله امی: برادر و خواهر امی میت.
کیل: واحد اندازه گیری در برابر وزن.
کیفر: عقوبت و مجازات برای کسی که خلاف قانون یا اخلاق یا عرف و عادت رفتار کرده و مرتکب عمل شده باشد.
گرو: مرادف رهن است و گرو دهنده راهن است و گروگیر مرتهن است و گروگان عین مرهونه را گویند.
لاحق: آن که از پس چیزی آید و بدو بپیوندد، رسنده – آینده، بعدی، متصل.
لعان: نسبت دادن زنا است از طرف مرد به زن خود و لعنت نمودن به خود اگر دروغ گفته باشد و تکذیب زن و لعنت بر خود اگر شوهر او راست گفته باشد.
لایحه: طرح
مأذون: مجاز و اذن داده شده – کسی که از طرف صاحب حق و یا از طرف حاکم و یا نماینده قانونی او اذن در فعل یا ترک معینی را دارا شده باشد
مافی الذمه: حقی که به نفع کسی در ذمه شخصی مستقر شده است آنچه بر عهده کسی است.
مالیت: مصدر مجعول از مال، مال بودن، دارای ارزش مالی
مانع: بازدارنده، حائل – هر چه که از تحقق یافتن اثر چیز دیگری جلو گیری کند.
ماهوی – ماهیت: بحث درباره ماهیت بحث درباره ذات و اصل و جوهر موضوع است در اصطلاح حقوقی، توجه به بنیان و شالوده اختلاف و دقت در اصل و اساس خصومت را مراد کرده اند.
مأخوذ: گرفته شده.