واژه های حقوقی مهم که باید بدانید (قسمت دوم)
چهارشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۱، ۰۱:۰۰ ب.ظ
| ارتداد: | نوعی از فساد عقیده سیاسی است و آن عبارت است از خروج مسلمان از دین اسلام. |
| ارتشاء: | اخذ وجه یا مال یا اخذ سند پرداخت وجه یا تسلیم مالی است از طرف مستخدم دولتی یا مملکتی یا بلدی برای انجام دادن یا ندادن امری. |
| ارتفاق: | حقی است برای ملک شخصی در ملک دیگری |
| ارحام: | جمع رحم یعنی خویشاوند. قرابت یا خویشاوندی رابطه دوانسان است که از ولادت به هم رسیده باشد. |
| ارش: | کسری است که صورت آن تفاوت قیمت صحیح و معیب روز تقویم سال مورد معامله است و مخرج آن کسر، قیمت صحیح روز تقویم می باشد. |
| ازله: | دور کردن، از بین بردن، تصرف ، مهر برداشتن |
| اساسنامه: | مقررات یا قراردادی که برای طرز کار یک جمعیت مقرر و معین می شود. |
| استحقاق: | سزاوار شدن، مطالبه حق ، به معنی اهلیت دارا شدن حق. |
| استخلاف: | عبارت است از اینکه شخص دیگری را برای بعد از فوت خود مالک قسمتی از دارای خود نماید. |
| استدلال: | تمسک فکری است به چیزی که اندیشه را به چیز دیگر راهنمایی می کند. |
| استرداد: | در لغت به معنی باز پس گرفتن است. |
| استرعاء: | عبارت است از دعوت شاهد اصل از شاهد فرع مبنی بر اینکه، شهادت او را تحمل نماید. |
| استشهاد: | دعوت به شهادت در ورقة عادی یا رسمی را گویند |
| استعداء: | اقامه دعوی را گویند. |
| استعفا: | عملی که به موجب آن شخصی که در موسسه دولتی با ملتی یا وابسته به دولت سمتی را دارا می باشد تقاضای ترک آن سمت را می نماید. |
| استعمال: | در حقوق اداری اسلام به معنی استخدام به کار می رود. |
| استقراء: | بررسی جزئیات مربوط به یک کل بمنظور استخراج قاعده کلی که مشترک بین آن جزئیات باشد |
| استنابه: | به نیابت خواستن کسی را. بر نیابت داشتن خواستن |
| استنطاق: | تحقیق از متهم راجع به مورد اتهام از طرف مأمور صلاحیتدار قضایی. |
| استیفاء: | استفاده از کار یا مال دیگری با رضای او |
| استیمان: | مطالبه مالی بعنوان امانت |
| استیناف: | پژوهش |
| استیلا: | چیره شدن بر چیزی یا کسی |
| استعاط: | از بین بردن حقی به توسط صاحب حق |
| استمتاع: | برخورداری جستن ، بهره بر گرفتن، کام خواستن |
| اسقاط: | فرود آمدن، مانند اسقاط جنین که بیرون انداختن آن حمل است پیش از وقت طبیعی |
| اسناد رسمی: | اسنادی که در اداره ثبت اسناد و املاک یا دفاتر اسناد رسمی یا نزد سایر مأموران رسمی در حدود صلاحیت آنان و برابر مقررات قانونی تنظیم شده باشد. |
| اشاعه: | اجتماع حقوق چند نفر بر مال معین |
| اشتراط: | پیمان بستن، تعهد کردن در عقود یا ضمن عقود - در فقه به معنى التزام و تعهد کردن است. |
| اصله: | یک درخت ، یک نهال |
| اصیل: | در لغت به معنی نژاد - در حقوق یعنی ضد فضولی در عقود فضولی. |
| اصل انتقال حقوق: | هر حقی قابل انتقال به غیر است جز آنچه قانون آن را غیرقابل انتقال بداند. |
| اضرار: | زیان رسانیدن، ضرر زدن، گزند کردن |
| اطلاق: | در لغت رها کردن - در فقه و حقوق : اطلاق عبارت قانون یا سند و یا الفاظ عقود، عبارت از حالتی است که تصریح به عموم و شمول و یا به اختصاص ضدشمول نداشته باشد. |
| اظهارنامه: | نوشته ای که مطابق مقررات قانونی تنظیم می شود و وسیله قانونی بیان مطلب است. |
| اعاده اعتبار: | باز گشت تاجر ورشکسته به موجب حکم دادگاه به اعتبار بازرگانی خود |
| اعاده حیثیت: | بازگشت به اهلیتی که شخص به علتی آن را از دست داده است. |
| اعتراض: | در لغت به معنی منع و جلو کسی یا چیزی را گرفتن است |
| اعراض: | چشم پوشیدن مالک است از مال خود |
| اعیان: | جمع کلمه عین است و عین به معنی مالی است که دارای جرم و ابعاد می باشد اعیان در مقابل منافع و حقوق استعمال می شود. |
| اعیانی: | در مقابل عرصه استعمال می شود و عرصه به زمین مملوک گفته می شود و اعیانی، اموال غیر منقول موجود روی آن زمین را گویند. |
| افلاس: | صفت مفلس است و به جای ورشکستگی به کار می رود. |
| اقاله: | بهم زدن عقد لازم است به تراضی یکدیگر آن را تفاسخ و تقایل نیز می نامند. |
| اقامه دعوی: | طرح دعوی در مرجع صلاحیتدار مدنی یا کیفری یا اداری |
| اقباض: | تسلیم، تحویل، اصطلاحا تحویل مورد معامله است به طرف عقد |
| اقرار: | عبارت است از اخبار بحقى بنفع غیر و به زبان خود. |
| اقرار معلق: | اقرار اخبار است. اخبار معلق اصالتاً اخبار نیست؛ پس چنین اقراری فاقد یکی از عناصر اقرار است و اصلا عنوان اقرار ندارد. |
| اقران: | برادران و خواهران امی را گویند. |
| اقرب: | خویشاوندی که از سایر خویشاوندان به متوفی نزدیک تر است. |
| اقرباء: | خویشان و خویشاوندان اعم از نسبی و سببی و رضاعی و اعم از ابوینی و ابی و امی. |